محل تبلیغات شما

دلی که غیب نمای است و جام جم دارد

ز خاتمی که دمی گم شود چه غم دارد

 

به خط و خال گدایان مده خزینه دل

به دست شاهوشی ده که محترم دارد

 

نه هر درخت تحمل کند جفای خزان

غلام همت سروم که این قدم دارد

 

رسید موسم آن کز طرب چو نرگس مست

نهد به پای قدح هر که شش درم دارد

 

زر از بهای می اکنون چو گل دریغ مدار

که عقل کل به صدت عیب متهم دارد

 

ز سر غیب کس آگاه نیست قصه مخوان

کدام محرم دل ره در این حرم دارد

 

دلم که لاف تجرد زدی کنون صد شغل

به بوی زلف تو با باد صبحدم دارد

 

مراد دل ز که پرسم که نیست دلداری

که جلوه نظر و شیوه کرم دارد

 

ز جیب خرقه حافظ چه طرف بتوان بست

که ما صمد طلبیدیم و او صنم دارد

تفسیر عرفانی از

راسخون
1. دلی که مورد عنایت معشوق است و از اسرار غیب آگاه، برای انگشتری که لحظه ای گم شود، غمی به دل راه نمی دهد. دلی که از اسرار غیب آگاه باشد، نیک و بد این دنیا را می پذیرد.
2. گنجینه ی با ارزش دل خود را به دست انسان های گدا صفت نده، بلکه آن را به دست انسان بزرگ منشی بسپار که صفات شاهانه دارد تا آن را عزیز و محترم بدارد. اسرار عشق و رازهای الهی را با هر کسی در میان مگذار.
3. هر درختی تحمل ظلم و ستم پاییز را ندارد و منع بنده ی عزم و اراده ی درخت سرو هستم که ثبات قدم دارد و پایدار است. درک اسرار غیب، کار هر ناشایسته ای نیست.
4. زمان آن فرا رسید که هر کس هرچه دارد، صرف شراب و مستی نماید و تمام دارایی خود را مانند گل نرگس مست در پای قدح نثار کند. آری باید شاد بود و شراب نوشید.
5. در فصل بهار که موسم شادی و عشرت است، مانند گل به عیش و شادی بپرداز و از دادن زر در بهای شراب دریغ مکن؛ زیرا عقل کل تو را به صد گونه متهم می کند. مانند گل سرخ، زر خود را محکم نگه ندار، آن را صرف شراب کن، وگرنه شایسته ی درک حقایق عشق نخواهی شد.
6. کسی از اسرار غیب به درستی آگاه نیست؛ پس بیهوده داستان سرایی مکن و سخنان بی سر و ته مگو. کدام انسان عارف و صاحبدلی به این مکان مقدس راه یافته است؟
7. دل من که ادعای وارستگی و ترک تعلقات مادی داشت، اکنون در آرزوی رسیدن بوی خوش زلف یار، با نسیم سحری به صد گونه کار مشغول است و گرفتاری های بسیاری پیدا نموده است.
8. وقتی یار زیبارویی نیست که با بزرگواری و نگاه جذّاب و دلفریب خود، مرادِ دلم را بدهد، پس من خواسته و آرزوی دل را از چه کسی بخواهم؟
9. از خرقه ی حافظ بهره ای نمی توان برد؛ زیرا ما در طلب خدای یکتا هستیم و او در پی رسیدن به بت خود است. از حافظ چه انتظاری دارید که او عاشق صنم و زیبارویی شده و دیگر در پی شناخت صمد نیست.


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها